اینجوری میگذره!
یه شب البته دم غروبی خونه ما اینجوریه! شب وپسرم در حال توپ بازی توپ بازی تموم شده وتلفن دارن بمن میخاد بگه چیه مامان دارم میحرفم لطفا گوش واینسا( البته نمیگه ولی میدونم همینه!) اینجا هم میگه خوبه اینجوری؟ منم میگم بخند پرهامم فدای اون خندهات بشم من حالا میخاد شیرین کاری کنه _قلبم وایساده نکنه بیفتی خودشم تشویق میکنه با دست دسی داره منو دعوام میکنه چرا براش کف نزدم اینقدر شیطونی کرد تاداشت رو دوچرخه خوابش میبرد حالا میزنه قدش تا بریم شام بفرمایید شام پسرم ! بعد شام وشستن دستو و................... وتعویض لباس ...
نویسنده :
پرهام ,مامانش
23:49